|
مرکز نشر آثار و شعرهای آمنه نقدی پور
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
| ||
|
شکسته قلب مرا امتداد یک باور کشانده پای مرا بر صلیب در غربت به بال های خیالم نشسته وسوسه ای که بال و پر بدواند مهیب در غربت خیال من دو سه روزی شکسته پرهایش چه مانده از پر پرواز بی نصیب در غربت و دست های تمنا چه قدر کوتاه است از آشنا که بُوَد همچو سیب در غربت اگرچه حضرت آدم به سیب داد بهشت ولی بیا تو نخور این فریب در غربت چقدر سایه ی زشتی ست روی این دیوار برو برو چه نشستی، غریب در غربت
شاعر: آمنه نقدی پور از کتاب خفته ای بر مزار عشق برچسبها: آمنه نقدی پور, آمنه نقدیپور, نقدی پور آمنه, نقدیپور آمنه [ دوشنبه ۱۳۹۶/۱۲/۲۸ ] [ ۹:۳ ق.ظ ] [ آمنه نقدی پور ]
تزریق ِ سَمّ ِ عشق به رگ های بی پدر تشویق ِ عقده های تمرگیده در بشر شیطان ِ منقلب، دل ِ در لحظه ی هوس بانگ خدا خدا، دل ِ هر لحظه بی خبر حس ّ ِ لبالبی که زمین ناله می کند حسّ ِ عمودی جسدی از شراب تر جمع ِ دوقطره اشک، کنار ِدو قبرِ خیس منهای زندگی ته دنیای بی خطر جمع ِ دو روز درد، دو روز و دو روزها از جبر خسته ام توی دنیای مختصر افکار ِ منهدم شده در ذهن ِ یک جسد انسان ظاهرا توی تابوت شکل ِ خر حالا سقوط کن به جهانی که واقعیست اینجا نقاب نیست به توام، هااای خیره سر
***
کُشتی، به خون کشیدی و تختت به خون کشید هی تکّه پاره کردی و در خون غوطه ور از نطفه ی حرام ِ تو یک عقده پا گرفت یک فاحشه مجاب شد، بی شرم و مفتخر تو ضامن ِ کسی شدی سر تا به پا حرام بر باد داده شد گل ِ یک عمر ِ یک پدر حقّ ِ برادرت که در چنگال گرگ توست یک خانه ی خراب را کردی خراب تر حالا نگو که ربط ِ تو با آه و دِین چیست! دیگر نگو که ربط ِ تو با آن دو چشم ِ تر اینجا جهنم است اینجا محکمه به پاست اینجا نقاب نیست به توام، هااای خیره سر
برچسبها: اینجا جهنم است, نقاب, آمنه نقدی پور, آمنه نقدیپور [ چهارشنبه ۱۳۹۰/۰۸/۰۴ ] [ ۱۱:۲۴ ب.ظ ] [ آمنه نقدی پور ]
من خسته اي كه از او نیست خسته تر پر بسته ای که گشوده ست بال و پر با اینکه جا نشد دلِ من در كنار عشق شد بی تعارف دل و جانم نثارِ عشق اشك مرا بگیر و مرا در به در نكن در وقت جنگ درد مرا هم سپر نكن از من شروع کن به خودت ختم كن برو از من نپرس پس چه و بی چند و چون برو من با شعار عشق به جايي نمي رسم در شعرهای تو به هجايي نمي رسم من را ببند، بند به پايم بزن برو با من تمام کن و به روياي زن برو با من تمام کن كه به جايي نمي رسم یک عمر می دوم تو كجايي؟... نمي رسم حس مرا نبین و مرا دست کم بگیر اصلا كنار مرگ غزل هاي من بمير من بهمني كه برف زيادم نمي كند سوز و تگرگ فصل ها شادم نمي كند در چاه زندگي كه سر از آب درگذشت شايد كه در گذشت خوشي هاي سرگذشت شايد توهم است، به ذهنم خطور کرد گفتم که عاشقی! دلت از من عبور کرد من با شعار عشق به جايي نمي رسم... در شعرهای تو به هجایی نمی رسم از کتاب سایه ای به نام عشق برچسبها: آمنه نقدی پور, شعر جدید, آمنه نقدیپور, شعار عشق [ شنبه ۱۳۸۹/۰۳/۱۵ ] [ ۱:۷ ب.ظ ] [ آمنه نقدی پور ]
|
||
| [قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] | ||